زندگی یک خیاط
جایی برای خلوت با خودم...
کی مقصره؟ باید از کی شاکی باشم؟ آرام شدهام سجده شکر به جا آورد هی خداروشکر میکرد و میگفت مرسی جواب زحمتامو دادی باورم نمیشه منم به آرزوم رسیدم میخواستم ازش بپرسم رسیدن به آرزو چه حالی داره؟ توصیفش کن امروز نتایج آزمون استخدامی آموزش و پرورش اومد و خواهرم قبول شد حالا هر سه شون شاغل،دستشون تو جیب خودشون خیلی حالم بده،احساس عقب موندن دارم،احساس اینکه از همه پرت افتادم
کسی که با وعده های پوچ و سرکاری منو معطل کرد.
همین.
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد
رسما شد دبیر زیست
شاید خودشم فکر نمیکرد اون زمان که میرفت دانشگاه پیام نور یه روز به عنوان معلم استخدام رسمی بشه
خوشحال شدم واسش
اما دلمگرفته از سرنوشت خودم
از عصر به این ور سعی کردم بغضم نگه دارم که یه وقت قضاوتم نکنن
ولی دیگه الان نتونستم ادامه بدم و بغضم ترکید
فقط منم که دستم جلو بابا درازه و لذتی از جوونیم نمی برم چون نمیتونم مثل بقیه شون خرج کنم خوشی کنم
دلم شکسته
چیکار کنم
چجوری خودمو آروم کنم
چجوری بهم بگید..