زندگی یک خیاط

جایی برای خلوت با خودم...

کی مقصره؟

باید از کی شاکی باشم؟
کسی که با وعده های پوچ و سرکاری منو معطل کرد.
همین.

یکشنبه سی ام مهر ۱۴۰۲ | 11:46 | خیاط باشی | |


آرام شده‌ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ‌هایش را
باد برده باشد

جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ | 16:31 | خیاط باشی |


سجده شکر به جا آورد

هی خداروشکر می‌کرد و می‌گفت مرسی جواب زحمتامو دادی

باورم نمیشه منم به آرزوم رسیدم

میخواستم ازش بپرسم رسیدن به آرزو چه حالی داره؟ توصیفش کن

چهارشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۲ | 20:50 | خیاط باشی | |


امروز نتایج آزمون استخدامی آموزش و پرورش اومد و خواهرم قبول شد
رسما شد دبیر زیست
شاید خودشم فکر نمی‌کرد اون زمان که میرفت دانشگاه پیام نور یه روز به عنوان معلم استخدام رسمی بشه
خوشحال شدم واسش
اما دلم‌گرفته از سرنوشت خودم
از عصر به این ور سعی کردم بغضم نگه دارم که یه وقت قضاوتم نکنن
ولی دیگه الان نتونستم ادامه بدم و بغضم ترکید

حالا هر سه شون شاغل،دستشون تو جیب خودشون
فقط منم که دستم جلو بابا درازه و لذتی از جوونیم نمی برم چون نمی‌تونم مثل بقیه شون خرج کنم خوشی کنم
دلم شکسته
چیکار کنم
چجوری خودمو آروم کنم
چجوری بهم بگید..

خیلی حالم بده،احساس عقب موندن دارم،احساس اینکه از همه پرت افتادم

چهارشنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۲ | 20:47 | خیاط باشی | |