زندگی یک خیاط
جایی برای خلوت با خودم...
دوست دارم کم کم شروع کنم به نوشتن بالاخره دیروز صبح یکی از امتحانات باقیمونده خرداد رو دادم رفت مانتوی مامانمم دوختم و دستمزدمم گرفتم یه کارخونه بزرگ تو شهر ما هست که چند وقت پیش آگهی استخدام نیرو گذاشته بودن گرایش رشته داداش من مربوط به سواحل و بنادر هست اینجایی هم که الان هست باز لق و تقه چندسال پیش به پیشنهاد یه همکارش با یکی از دوستاش رفتن چابهار تو یه بیابون که دلت میگیره حتی یه خونه وُ پرنده هم نمی بینی ، ۵، ۶ ماه از جونشون کار کشیدن آخرم به دوستش که گفتن دیگه نمی خوایمت نیا ، داداش منم خودش بعد مدتی دید حقوق رو دیر میدن ادامه نداد حتی تا شکایت و گرفتن وکیلم رفت خلاصه دیشب به خواهرم داشتم میگفتم که یا باید استخدام جایی باشی یا باید خودت رئیس خودت باشی.
یه درونگرا وقتی یه مدت حرف نزنه ، دیگه سخت میشه به حرف آوردش...
خوب بود خداروشکر
مونده یکی دیگه که اونم ان شاالله چهارشنبه میدیم.
بهشون گفتم راه درآمدم اینه و دستمزد میخوام.
۵۰۰ تومن بهم دادن البته که خیاط های بیرون بیشتر از این میگیرن ولی خوب من حرفی نزدم و همونو قبول کردم.
داداش منم اون بخشی که همه رشته ها مجاز بودن، ثبتنام کرد و حدودا ۲۰۰ تومن هزینه ثبتنام بود.
حالا دیروز پیام دادن بهش که رد شدین، رشته شما مجاز نیست و یه همچین چیزی!
داداشمم تماس گرفته بود که اصلا جواب ندادن.
دزدی و دروغگویی تو روز روشن
چجور این پولای حروم از گلوشون پایین میره؟
چجور انتظار دارن کسب و کارشون پابرجا باقی بمونه؟
پول یکی مثل داداش من که با زحمت، دور از خانواده تو بیابون های شهرهای دیگه تو گرمای بنادر به دست آورده اصلا یه هزار تومنشم خوردن نداره.
پولی که چند ماه با تاخیر بهشون میدن.
ولی تو این چند سال چندین بار از این بندر به اون بندر
از این پروژه به اون پروژه
کار با ثباتی نیست
سری قبل که اومد مرخصی اصلا رغبت نمیکرد برگرده
چون بهشون نمیگفتن بیاید
یجورایی داشتن می پیچوندنشون
چون پول ندارن حقوق بدن.
اون همه کار کرده بود ، یچیزی حدود ۱۰۰ تومن ازشون طلبکار شد.
هنوز که هنوزه میدوه دنبال پولش ولی هیچی به هیچی
فقط چند وقت پیش اگر اشتباه نکنم با کلی دوندگی ۱۰ تومن داده بودن
اما راه به جایی نبرد.
اینکه کارفرما داشته باشی اصلا خوشایند نیست تو جامعه ما.