زندگی یک خیاط
جایی برای خلوت با خودم...
امتحانات میان ترم امروز با اینکه استادیار گرفتیم ولی گند زدن من حوصله درس خوندن ندارم که اگر حوصله داشتم میخوندم نمره ام خوب میشد فدای سرم. زندگی اینجوریه تا میای یه نفس راحت بکشی و کمی به خودت میرسی، یه استرس دیگه می گیری تازه داشتم به خودم میرسیدم و از این رسیدگی ذوق میکردم که فشار بابا کمی این دو روزه بالا بوده و من دوباره غمگین شدم دارم سعی میکنم آروم باشم ولی واقعا سخته به خودم میگم زندگی گاهی بهت استرس میده،غمگینت میکنه، طبیعیه که فشار کمی بالا یا پایین بشه تحت تاثیر این استرس ها، طبیعتا همه تو زندگیاشون از این چالش ها داشتن مهم اینه بدونی دلیل این بالا و پایین شدنه چی بوده تا رعایت کنی دیگه نذاری شرایط تکرارش پیش بیاد. دارم سعی میکنم روتین سالم زندگیمو داشته باشم و سریع خودمو نبازم تو هر مسئله ای متاسفانه بابا تشنه هم میشد، نوشابه و دلستر میخورد مدتی هم هرشب عادت کرده بود نسکافه میخورد وگرنه اصلا سابقه نداشته امروز نوبت دکتر قلب گرفت و دکتر بهش پرهیزات غذایی داده و الحمدلله نوارقلب و اکوی قلبش نرمال بوده بهش گفته که قند مصنوعی، چربی،گوشت و نمک مصرف نکن اما خرما، عسل، انجیر، مویز اوکیه حالا میخوام بهش از قهوه هسته ی خرمای خودم بدم بخوره، چون پایین آورنده فشارخونِ میشه دعا کنید زندگی ما هم آرامش توش باشه؟ و اینم اوکی بشه من خوشحال بشم اشکام میریزه بابام خیلی مظلومه یکسالی که گذشت ذات کثیف و قلب سیاه عده ای براش رو شد و خیلی گاهی وقتا بغض میکرد، بهش خیلی استرس وارد شد،شوک شد که چقدر ینفر میتونه وحشی و درنده و نامحرم باشه. اینجا زیاد نوشتم از اون روزا چقدر گفتم بابا، ارتباطتو با بعضی ها قطع کن، اینا سالم نیستن حالا بازم خداروشکر اینم درست میشه خدایا، هوای ما رو داشته باش خدای مهربونم، بعد اینهمه سختی، دیگه اون آسونی که همیشه وعده دادی، بهمون نشون بده دلم میخواد از این به بعد لب پدر و مادرم فقط بخنده همین.