زندگی یک خیاط

جایی برای خلوت با خودم...

دیگه حالم بهم میخوره از بعضی اسامی اشخاص،مکان ها، فرهنگ و رسومات
دارم میارم بالا
من حس خوبی نمیگیرم از هر کسی و هر چیزی که نشونه ای از وجود اون بهم بده.
من دلم جدایی از هر کسی و هر چیزی که مربوط به اون هست رو میخواد
دلم میخواد حتی اسمشم نشنوم، همینقدر دور و بی ربط به هم.

ممنونم از همه کسانی که اونو از چشم و فکر من انداختن.
قطعا لیاقت من اینه باهام با احترام برخورد بشه
قطعا لیاقت من زندگی با فردی هست که باعث احساس امنیت و آرامش من بشه.
و اگر چنین نبود، یعنی باید رهاش کنم و حتی اجازه ندم اون بیاد سمتم.

من لایق بهترینهام.

امیدوارم پدر و مادرم هم به چنین نتیجه ای رسیده باشن که:
" خدا بخواد، قشنگ و تمیز ردیف میکنه. اگر نه تنها تمیز و قشنگ ردیف نکرد، بلکه ب بسم الله با سنگینی روبرو شدی، بدون اون آدم و مسبر، برای تو نیست. "

جداً حالت تهوع دارم..

سه شنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۳ | 15:3 | خیاط باشی | |